- اسماعیل شهیدی
شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است که سید مهدی موسوی شاعر توانا و بزرگ ایرانی مسئولیت انتخاب اشعار آن را بر عهده دارد. سیوچهارمین شعر این مجموعه اثری است از اسماعیل شهیدی.
من چوب کبریتی که توی سطل آشغالم
دنبال نانم توی این گُهدانِ بیپایان
یک کیسه از فقر و فلاکت روی دستانم
از صبح تا شب میدَوَم در نقش یک حیوان!
من چوب کبریتی که با هر چوب خوابیده
هرشب در آغوش کسی از درد میسوزم
جر میخورم زیر فشار هر تنِ نامرد
…و از غم نانم دوباره پرده می دوزم!
من چوب کبریتی که در عصر قضاوتهاست
زنجیر در دستانم و سیگار بر لبهام
توی دلم فحش و بد و بیراه به قاضی
یک لقمهی بیدردسر رویای در شبهام
من چوب کبریتی که توی تاکسی هستم
با ترمز و با دنده و با بوقِ بیاعصاب
با مدرکِ بیارزشم در داخل داشبورد
با پوست… و با استخوان در چنگ یک قصاب
من چوب کبریتی که روی تخت درمانگاه…
زیر سِرُم با کانسری در جنگم و در تاب
تمرین زنده بودنم در اوج مردنهام
تمرین بیداری برای قرصهای خواب!
من چوب کبریتی که پشت میز دانشگاه
با فکر سکس و نمرهای در پیش استادم
هر ترم که این راه را کج رفتم از شرمم
این واحد مشروط! را هربار افتادم!
من چوب کبریتی که توی کافهها هستم
دنبال کشف هستیام با دود و با سیگار
توی کتاب و فیلم و دنیای خودم غرقم
اصل وجودم با خدا در حالت انکار
من چوب کبریتی که در حال نماز شب
از اشکهایم جانماز و قبلهام خیس است
با صیغههایم در بهشتم برج میسازم!
از آلتم که شرع را درحال تقدیس است
من چوب کبریتی درون حصر میمانم
با جُرم اقدامِ علیهِ جعبهی باروت!
با جرم فریادی به رنگِ سبز آزادی
با گور بی نام و نشانم، در صف تابوت!
■
ما جعبهی کبریت نافرجام تاریخیم
ما جمعی از کبریتهای بیخطر هستیم
ما نسل چوبِ خشک و بیمغزِ غمانگیزی
که در مسیر این حقارت بیاثر هستیم
ما مُشتی از کبریتهای خستهای هستیم
که توی این دلمردگی هرسال زنجیریم
ما مرگهای دسته جمعی توی دنیا که…
با یک جرقه توی این انبار میمیریم!
