مجله نیوزویک در دو مطلب متفاوت به بحران هستهای و چالش آن در سیاست آمریکا پرداخته است. در یک مطلب به توصیههایی برای سختگیری کنگره در مقابل برنامه هستهای ایران پرداخته و در مطلب دیگر نویسنده در موضعی متفاوت معتقد است آمریکا باید چرخش و انعطاف بیشتری از خودش نشان دهد و اقدام نخست در رفع تحریمها را بردارد.
در مطلب نخست نویسنده نیوزویک به بررسی قانون “اینارا” پرداخته که در کنگره تصویب شده و معتقد است تنها تیری است که کنگره در کمان دارد و میتواند بیدرنگ از آن استفاده کند.
طبق این قانون، کنگره حق این را دارد که هرگونه توافق دولت بایدن با ایران بر سر مسائل هستهای را بررسی و بازبینی کند. طبق “اینارا”، بازبینی کنگره باید در پنج روز نخست نهایی شدن توافق آغاز شود و وظیفه دولت است که توافق را، بهموقع، برای بازبینی به کنگره ارائه کند.
نویسنده معتقد است اعضای کنگره باید برای برنامهریزی جلسات استماع گزارش مذاکرهکنندگان دولت بایدن و جلسات توجیهی آماده باشند و با توجه به اینکه رئیس جمهور آمریکا نمیتواند در طول دوره ۳۰ روزه بازبینی اینارا، لغو تحریمها را اعلام کند، ممکن است دولت بایدن به دلیل تمایل برای اجرای حتمی و سریعتر توافق، از قانون” اینارا چشمپوشی کند.
نویسنده نتیجه میگیرد کنگره باید برای مقابله با چنین اقدامی آماده شود، چرا که این کار یک گستاخی محض است. البته توافق برجام یک توافق حتمی نیست، زیرا گواهی پایبندی ایران به برجام باید هر نود روز یکبار ارائه شود یا اینکه، کنگره باید در پاسخ سازوکار بازگشت خودبهخودی تحریمها را فعال کند.
نویسنده مینویسد: اطمینان بیش از حد به احیای توافق هستهای ایران همراه با فقدان هرگونه طرح جایگزین در صورت شکست احیای این توافق نشانهی عدم آمادگی دولت آمریکا در برابر ایران است؛ و کنگره باید با استفاده از قدرت قانونی خود از کشور در مقابل این عدم آمادگی محافظت کند.
نویسنده معتقد است که ضروری است کنگره به بررسی این نکته بپردازد که آیا تعامل دوباره با ایران واقعا به سود امنیت ملی آمریکا است یا فقط انعکاسی است از یک بازتاب سیاسی رایج برای خنثی کردن اقدامات یک دولت نامحبوب پیشین؟
نویسنده معتقد است رسیدن به یک توافق ضعیف با ایران، حتمی نیست، اما کنگره باید برای مقابله با هرگونه اقدام اشتباه و سهوآمیز وارد عمل شود. اینارا بخشی ناقص از قانونگذاری است، اما تنها ابزاری است که کنگره برای بازبینی توافقی دارد که جایگزین برجام مرده خواهد شد.
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد که دولت بایدن شاید هنوز یک طرح جایگزین نداشته باشد، اما کنگره باید چنین طرحی را پیشبینی کند.
در مطلب دیگری نویسنده از زاویه متفاوتی به این موضوع میپردازد.
دانیل آر.دی. پتریس نویسنده مطلب در نیوزویک معتقد است که کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ دلیل اصلی مخمصهای است که اکنون آمریکا و ایران در آن قرار دارند و معماران فشار حداکثری با اطمینان خاطر کامل پیشبینی کردند که این راهبرد ایران را ضعیفتر و منزویتر خواهد کرد. اما به جای این، آنها به آمریکایی منزویتر، ایرانی جسورتر و چرخهای زیانبار از تنش آفرینی دست یافتند.
نویسنده معتقد است بایدن در کارزار انتخاباتیاش بهدرستی از سیاست فشار حداکثری ترامپ انتقاد کرد و مقاماتی مانند جِیک سولیوان و رابرت مالی را وارد کابینه کرد، افرادی که در مذاکرات برجام حضور داشتند. اما حتی این افراد هم از تاکتیکهای طفرهزنی دولت ایران به ستوه آمدهاند.
رابرت مالی اعلام کرده است که واشنگتن باید برای جهانی آماده باشد که در آن ایران محدودیتهایی برای برنامه هستهایاش ندارد و ما باید گزینههای مقابله با ایران را بررسی کنیم.
نویسنده معتقد است برای پرهیز از سناریوی شکست گفتگوها که میتواند ریسک تنشی ناخوشایندتر در خاورمیانه را بهدنبال داشته باشد، آمریکا نیاز به اتخاذ تصمیماتی جسورانهتردارد وو لذا باید بیتوجه به غرورش با واگذاری امتیازاتی محدود، جانی تازه به گفتگوها ببخشد.
نویسنده معتقد است سناریوهای فعلی میتواند بدبینانه ترسیم شود، ولی هنوز میتوان از این سناریو پرهیز کرد. اما آمریکا تا رسیدن به آن نقطه بیکار نخواهد نشست و منتظر نخواهد ماند که ایران معجزهوار موضعش را تغییر دهد.
دولت بایدن میتواند به پافشاری روی اینکه کدام طرف نخست باید به میز گفتگوها بیاید، ادامه دهد. نویسنده معتقد است آمریکا میتواند با اقدامی فعالانهتر، امتیازاتی محدود را به ایران واگذار کند؛ مانند اجازه دسترسی تهران به بخشی از دهها میلیارد دلار دارایی مسدود شده در حسابهای بانکی خارج از کشور برای تامین سرمایهی واردات کالاهای اساسی و غیرنظامی.
نویسنده معتقد است گزینه مقابله خطر اتلاف بیشتر وقت و بسته شدن در به روی اندک فرصت دیپلماتیک باقیمانده را به همراه دارد. گزینه دوم این پتانسیل را دارد که با عبور از یک مانع فرسایشی توجهات را به ایران جلب کرده و این کشور را وادارد تا در اقدامی متقابل، امتیازاتی را واگذار نماید.
نویسنده معتقد است اینکه واشنگتن ابتکار عمل را به دست میگیرد، به این معنا نیست که ایران نیز همین کار را خواهد کرد. ممکن است تهران پول نقد را به جیب بزند، بدون اینکه کاری در ازای آن انجام بدهد. اما اگر رهبران ایران این مسیر را انتخاب کنند، در بهترین حالت در نگاه جهانیان، دورو و ریاکار خواهند بود و در بدترین حالت فریبکار و دغلباز معرفی خواهند شد.
برای کشوری که بهدنبال ترمیم پیوندهایش با همسایگان خود است، شناخته شدن بهعنوان یک فریبکار دقیقا همان چیزی است که تهران در پی پرهیز از آن است.
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد آخرین چیزی که آمریکا به آن نیاز دارد، بحرانی دیگر در خاورمیانه است و دیپلماسی خردمندانه میتواند ما را در فرار از چنین پیامدی کمک کند.