دیوید پولاک کارشناس خاورمیانه در مقالهای با عنوان «چین و اهرم خاورمیانهای؛ پنهان در ملاءعام» که در وبسایت موسسه انستیتوی واشنگتن آمریکا منتشر شد، به بررسی عملکرد امریکا و چین در منطقه خاورمیانه و رقابت این دو کشور پرداخته است. وی معتقد است علیرغم خروج امریکا از خاورمیانه و تلاش چین برای حضور پُررنگ در خاورمیانه چه اهرمهایی آمریکا در اختیار دارد که از این موضوع بهرهبرداری کند.
وی در این مقاله مینویسد: واشنگتن هنوز هم کارتهای خوبی برای بازی در منطقه خاورمیانه دارد؛ در زمینه رفتارهای بیثبات کننده ایران، در زمینه چتر امنیتی آمریکا بر سر تأمین انرژی از منطقه و در زمینه افکار عمومی منطقه در قبال آمریکا و چین.
او در ادامه میافزاید: سیاست خارجی آمریکا در دهه گذشته و پیش از آنکه بر تلاش برای «رقابت با چین» استوار باشد، بیشتر از طریق چرخش به آسیا و کنارهگیری از خاورمیانه متمرکز بوده است. اما این سیاست دو چیز را نادیده گرفته است.
نخست آنکه هنوز نفت و گاز خاورمیانه برای اقتصاد جهان و اقتصاد آمریکا اهمیت حیاتی دارد و بحران عرضه و افزایش قیمتها بیانگر این حقیقت است.
دوم، چین همچنان وابستگی شدیدی به واردات انرژی از خاورمیانه دارد و در کوتاه مدت تغییر عمدهای برای این وضعیت پیشبینی نمیشود و این وابستگی درباره اقتصاد تمام کشورهای مهم آسیا نیز وجود دارد که کشورهایی هستند که تقریبا همه آنها متحدان کلیدی آمریکا و همزمان شرکای تجاری اصلی چین نیز بهشمار میروند.
نویسنده چنین نتیجه گیری میکند که در نتیجه، چین هم در ثبات کلی منطقه خاورمیانه و هم در روابط کاری مناسب با کشورهای رقیب کلیدی منطقه از ایران گرفته تا کشورهای خلیج فارس و اسراییل، سهم بزرگی دارد.
به نظر دیوید پولاک تمام این عوامل باعث میشوند تا خاورمیانه نه تنها از رقابت قدرتهای بزرگ و همکاریهای جهانی کنار گذاشته نشود، بلکه برای هر دو مورد، منطقهای مهم بهشمار آید. همزمان، این عوامل، چین را به رقیب نوظهور ایالات متحده برای دسترسی و نفوذ منطقهای تبدیل میکند.
اما از سوی دیگر نویسنده معتقد است که همین عوامل از سه طریق که بهندرت درک درستی از آنان وجود دارد، باعث میشود تا آمریکا علیه چین به اهرمی غیرمستقیم دست یابد.
اهرم نخست، اینکه اکنون که ایران آشکارا توافق هستهای ۲۰۱۵ را نقض میکند، آمریکا میتواند برای متقاعد کردن چین به همکاری در زمینه این مساله فوری، به کابوس رویارویی با برنامه هستهای ایران استناد کند، اقدامی که کل منطقه را بیثبات کرده و قیمتهای انرژی را بیش از هر زمانی افزایش خواهد داد.
واشنگتن باید صادقانه به پکن اعلام کند که آمریکا ترجیح میدهد که از این رویارویی پرهیز کند اما ایران بهسوی چنین تقابلی پیش میرود. تحریمهای یکجانبه علیه چین یا ایران برای بازگرداندن تهران به سازش هستهای کافی نیست، اما وارد کردن چین به گروه متحدان آمریکا، همانند آنچه در برجام اتفاق افتاد، میتواند موازنه را بههم بزند. گفتگو با کارشناسان و دیپلماتهای چینی حاکی از آن است که پکن در حال حاضر با اعمال چنین فشار سنگینی علیه ایران موافق نیست. اما ترکیبی از بیانیههای محکم از سوی آمریکا، فروش و استقرار تسلیحات و رایزنیهای خصوصی میتواند مواضع چین را به مسیر درست بازگرداند.
دوم، آمریکا میتواند با استفاده از اهرم چتر امنیتی محافظتیاش بر روی خلیج فارس، چین و کشورهای خلیج فارس را متقاعد کند تا در زمینه مسائل مورد توجه واشنگتن با دقت بیشتری رفتار کنند. چین به احتمال زیاد خواهان حفظ مزایای رایگانش در زمینه امنیت تامین انرژی از خاورمیانه است. کشورهای خلیج فارس نیز میدانند که فقط آمریکا چنین امنیتی را در اختیار آنها میگذارد. از این رو، در زمینه مسائل حساسی مانند بنادر و سایر توافقات زیرساختی، فروش تسلیحات، انتقال فنآوریهای پیشرفته سایبری و سایر فنآوریهای وابسته، اطلاعات و مواردی از این قبیل، برتری آمریکا ادامه خواهد داشت.
سوم، آمریکا در مقایسه با چین، جایگاه قدرتمند منطقهای خود در میان نخبگان و افکار عمومی را حفظ میکند. درست است که چین در زمینه رفتارهای عوامپسندانه پیشرفت کرده و درست است که بسیاری از کشورهای عربی اخیرا درباره اعتمادشان به آمریکا تردید پیدا کردهاند، اما نظرسنجیهای اخیر نشان میدهند که مردم منطقه، بهرغم نارضایتی از برخی سیاستهای آمریکا، دستکم ایالات متحده را با چین همتراز و هر دوی این کشورها را از جمله «کشورهای خارجی» میدانند که داشتن «روابط مناسب با آنان مهم است».
سایر شواهد نیز این داوری را تایید میکند. بهرغم اینکه «قدرت نرم» چین نقل محافل خاورمیانه است، اما مردم منطقه اعراب، اسرائیلیها، ترکها، کردها و حتی ایرانیها هنوز ترجیح میدهند زبان انگلیسی بیاموزند، در آمریکا تحصیل کنند و فیلمها، نمایشهای تلویزیونی و رسانههای اجتماعی آمریکایی را ببینند، و نه زبان، فیلم یا رسانههای چینی را.
نویسنده در پایان مقاله به جمعبندی دیدگاهها پرداخته و چنین نتیجه میگیرد که بدیهی است که هیچیک از نکات گفته شده نمیتواند راه حلی برای مشکلات جدی رقابت چین و آمریکا بر سر تجارت، مساله تایوان، حقوق بشر و سایر مسائل باشد. اما در منطقه خاورمیانه که برای هر دو قدرت بزرگ منطقهای مهم بهشمار میرود، آمریکا کارتهای برنده بسیاری در اختیار دارد و اگر از این کارتها بهدرستی استفاده کند، اثرات سودمند بسیاری در رقابت جهانی قدرتهای بزرگ خواهند داشت.