زاد روزت مبارک وارث تاج و تخت، شهریار ایران زمین!
شاهزادهی مرزو بوم کیانی
شاهزاده رضا چقدر از داشتنت خرسندم. چرا که وجودت یادآور مدنیت کهن ایرانیست، و قننوس هویت ملی. گاه در شگفت فرو میروم، چطور میشود کسی مابین جمهوری و پادشاهی، جمهوری را برگزیند.
مگر میشود لذت غزل حافظ را برده باشی، نقشهای مینیاتوری فرشچیان را تحسین کرده باشی، بر هنر سرپنجههای فرشهای ابریشم ایرانی افرین گفته باشی، تخت جمشید را دیده باشی، شاهنامهی والای فردوسی را خوانده باشی، بعد بگویی جمهوری بهتر از پادشاهیست، و کبوتر را به سیمرغ ترجیح دهی؟
بر خود نهیب میزنم، که هان کجای کاری! پس چگونه خود شاهزاده اینچنین گفت؟ مگر خود شاهزاده رضا نگفت که به جمهوری رای میدهد؟ مگر او که در ۸ سالگی این همه جبروت را در صحنهی جهانی، خود بهنمایش گذاشت، نگفت رای من جمهوری است؟ و در میابم که چه شاه نازنینی است شاهزاده رضا.
چه فروتن، با قلبی از طلا ، بهنام زنده باد مخالف من، به آنها رای میدهد تا طلایهدار آشتی باشد، چرا که او فرزند پهلویست، او ناجی وطن است، او وارث خصلت ایرانسازیست.
شاهزادهی من، این پدر نوین ایران، همچون پدران تاجدارش باردیگر آغوش باز کرده تا تمام فرزندان این مرزو بوم را با تمام انتخابهایشان در آغوش بکشد. چرا که مهر پهلوی به وسعت ایران است، چرا که رضا پهلوی، فرزند شهبانو و محمد رضا شاه و رضاشاه کبیر، حاصل بیکران عشق است، عشقی آکنده از بوی وطن، همان عشقی به میهن که پدربزرگش رضا شاه بهخاطر ایران دوران تبعید را طی کرد، همان عشقی به ملت که پدرش شاهنشاه آریامهر با اشک چشم از ایرانی که ساخته بود رفت.
شاهزاده، فرزند مردانی است که بین تاج و تخت و نجات ایران، نجات ایران را برمیگزیند، به خنجرهای گذشته، جفاهای سنگین، زخمهای تازه و کهنه وقعی نمینهد، و پدروار و پهلویگونه آغوش برای فرزندان دیگرگونش باز میکند، برای کسانی که ایران را دوست دارند، اما چون او نمیاندیشند.
شاهزاده، خود میداند چه اقبال بلندی بین عاشقانش دارد، ولی او پدر است. یک پدر که برای فرزندان ایران زمین که چون او نمیاندیشند، بیشتر نگران است، چرا که شاه عادل بهدنبال قدرت نیست، نگران ملت است. و او بین قدرت و ملت، ملت را برمیگزیند.
او فرزند محمدرضا شاهی است که قاتلش را میبخشد، با او ساعتها گفتگو میکند، به او مسئولیت سنگین میدهد تا به او بیاموزد که ساختن وطن از کار و عشق حاصل میشود نه کینه و خون. آری! شاهزاده تربیت شدهی اینچنین پرورشیست، پرورشی که شاهی را پدری میدانند.
همان پدر که دیگر بخش فرزندان پادشاهیخواهش را با قاطعیت به رسمیت میشناسد، اما بابت آنها نگرانی ندارد. چرا که میداند انها از کنار پدر تکان نمیخورند، اما چه میخواهد بر سر دیگر فرزندانش بیاید، نکند در کشاکش جنگ برای قدرت بهدام بیگانه بیافتند، نکند دوباره ایرانستیزان خواب ویرانی ایران را دیدهاند. پس پدر وار و آزاده خود را سپر بلا میکند، تا فرزندان عاصیاش در خانه و کنار پدر بمانند، و بر خصم زبون به اتفاق هم بتازند.
و حال این بر ماست، که بر هر انتخابی که هستیم تا روز صندوقهای رای حول محور او بمانیم. او بوده که طی ۴۳ سال به همهی دنیا ثابت کرده؛ انسانی شریف، پدری نازنین، همسری نمونه، وسیاستمداری عاقل است. و بر ماست، که بیشتر از گذشته همه در کنارش باشیم، تا به روز موعود، روز صندوقهای رای.
و چنانکه شکوه شاهی، و همان سامانهی پادشاهی برگزیده شد. این ما هستیم که تاج را تقدیم به پادشاهمان میکنیم. که همانا، این همان دم مسیحهاست.
و او همان پادشاه پُر شرف و شریفزاده ای است که متفاوت با همه است. او شاهزاده رضا، شهریار ایران است.
با قلبی از مهر، زاد روزت شاد باد.
مژگان محمدی، نهم آبان ماه ۱۴۰۰، سیدنی