- جولان فرهادی بابادی
وقتی دین با ستم سیاسی آغشته میشود، بهخصوص که آن ستم با از بین بردن انسانها همراه باشد، آنگاه پیگیری این مسئله در چارچوب دین نه تنها اشتباه است، بلکه باعث میشود یک مسئله بزرگتر از دیدها ناپیدا بماند، و آن مسئله بزرگتر چیزی نیست جز «هنجار کشتار».
در طول سالهای گذشته برخی به واسطه این که نظام سیاسی «حکم اعدام» در سیستم قضائی و حکومتی را بخشی از «شعائر اسلامی» معرفی کرده موضوعی «سیاسی» را به موضوعی «دینی» تقلیل دادهاند و این فرصت را به حکومت دادهاند که مسئله را در حد «تفاوت فرهنگی» میان جوامع توصیف کنند.
در این نوشته با تاکید بر ضرورت تفکیک امر سیاسی از امر دینی پیشنهاد میدهم که «مرکز مطالعات اقتصادی توجیه فرهنگ کشتار در ایران توسط سیستمهای سیاسی غربی» تاسیس شود که وظیفه آن آشکارسازی ابعاد مالی تحمیل شده به اقتصاد غرب برای افکار عمومی این کشورهاست.
بههمین دلیل در ابتدا میخواهم موضوع جنس احکام در اسلام را در این لحظه در پرانتز قرار دهیم، در این صورت میتوانیم نمایی از «هنجار کشتار» را ببینیم که آن وقت دیگر مسئله صرفا دینی نیست، بلکه معنای واقعی «حکومتداری» را در نزد سیستم حاکم خواهیم دید.
به طبع، صحبت کردن در مورد اعدام از این زوایه به ما کمک میکند تا در باره جنس حکومت در ایران صحبت کنیم نه درباره جنس «احکام» در «اسلام». چراکه غالبا جمهوری اسلامی را حکومتی دینی میدانند که بر مبنای «قرائتی خشن از دین» رفتار میکند.
معنای چنین تفسیری این است که «دین بعد از تاسیس جمهوری اسلامی رویههای خشن خود را نشان داده»، ولی اگر نگاهی به «تاریخ کشتار» در حکومت بیندازیم متوجه میشویم «اسلام» تنها دستآویزی برای اجرای منویات سیاسی حکومت بوده و این جمهوری اسلامی است که منطق خود را حتی بر دین تحمیل کرده است.
فرض من این نیست که بگویم «دین» در این رویکرد سیاسی بیتاثیر بوده است، بلکه میخواهم بهشکلی دقیقتر بگویم، مسئله جامعه امروز ایران باقی ماندن یا نماندن در چارچوب اسلامی نیست، بلکه در اصل، مسئله ایران، باقی ماندن یا نماندن در فرهنگ جباریت سیاسی است.
در مختصر کلام، بهواقع مسیری که حکومت در این راه در پیش گرفته است؛ و صحبت کردن درباره جباریت سیاسی بدون تفکیک «اجرای حدود اسلامی» از «کشتار سیاسی» امکانپذیر نیست. این بحث بهخصوص از این جهت حائز اهمیت است که مخالفان اعدام معمولا با اتهام مخالفت با اسلام سرکوب میشوند. لذا برای بیرون آمدن از این «تله استدلالی» میبایست بدانیم که بخش شایان اهمیتی از سرکوبها و تیراندازیها به مردم در جریان اعتراضها به استناد حکم «بغی» و «محاربه» صورت میگیرد. یعنی این رویه نه تنها دینی نبوده بلکه «سیره» و روش جمهوری اسلامی در اجرای گزینشی حدود گویاست که « ترس از عقب نشینی در مقابل خواست مردم» ریشه چنین رفتاری است.
ممکن است در این وانفسای سیاسی، چنین تفکیکی به نظر بسیاری از منتقدین دینی و سیاسی حکومت بیمورد بهنظر برسد، ولی برای من از چند جهت این تفکیک ضروری است:
الف. اهمیت باور به ارزشهای دموکراتیک
تفاوت گذاشتن میان امر دینی و امر سیاسی اساس وظیفه هر فردی است که به سکولاریسم باور دارد و بهصرف این که یک حاکم با ادعای دینی، انسانها را میکشد، نمیتوان رفتاری دینی تلقی شود. علاوه بر اینکه از نظر باورهای دموکراتیک نیز این تفکیک در خور توجه است، چراکه ما محق هستیم حکومتی را که نمیپسندیم «تغییر» دهیم، اما محق نیستیم به مردمی که به دینی «باور» دارند بگوییم دین شما در این جامعه «اضافی» است. و اگر در نظر بگیریم که اسلام در ایران «دین عوام» است؛ یعنی دینی است که برخی از مردم، فراتر از این که جمهوری اسلامی سر کار باشد یا نباشد، دیندار و گرونده به این آئین هستند، آنگاه می توانیم بفهمیم، تکیه بر تحلیل دینی اعدام و شعائر اسلامی در واقع ایجاد هراس و پژواک عدم تحمل این شهروندان است. بهواقع از نظر استراتژیک هم ما بهدست خودمان، عوامیون را به سدی در برابر تغییرات تبدیل کردهایم. من حداقل از فهرست بخشایشهایی که در جریان اعدام روی میدهد میتوانم این استدلال را پیش بکشم، که چنانچه سیستم سیاسی موشق اعدام نباشد، دینداران در ایران چندان دنبال اجرای این حد نیستند.
ب. اهمیت مطالعات نفی خشونت
تفکیک اعدام با ریشه دینی و اعدام بهعنوان هنجار کشتار سیاسی از زوایه «مطالعات نفی خشونت» نیز مهم است. با این توصیف میتوانیم به پدیده «تشویق» و یا «تایید» اعدام در ساختار حکومتی بپردازیم. مهمترین اهمیت این بحث از نظر حقوقی این است که قضاتی که حکم اعدام صادر میکنند، از این به بعد جزئی از «ماشین انسانکشی» و «پاکسازی» عقیدتی محسوب میشوند و نه جزئی از ساز و برگهای اجرای حدود اسلامی. من معتقدم که این تفکیک مخصوصا از فردای تغییر نظام سیاسی در ایران مهم است، چرا که راه را بر قضاتی که حکم اعدام صادر میکند خواهد بست و دیگر مشروع نخواهد بود که در ساحت یک دادگاه عادل استدلال کنند، صدور آن حکم بر مبنای باورهای دینی جامعه بوده است. کما اینکه ابراهیم رئیسی اکنون معتقد است باید حتی جایزه نیز بگیرد.
امروز یک سال ار حکم اعدام روح الله زم میگذرد، و بیش از یک سال نیست از اعدام نوید افکاری گذشته است؛ افرادی که بر اساس توصیههای امنیتی به قضات، به کام مرگ فرو رفتند و افراد بسیار بیشتری نیز هستند که در صف همین نوع صدور احکام هستند. بنابراین بسیار لازم است که به همین دلیل بدانیم کشتار مخالفان سیاسی، چه در دهه شصت باشند و چه در دهه نود، چه با حکم فقیه باشند و چه با حکم ولی فقیه، در اصل «سیاسی بودن» این موضوع فرقی نخواهد داشت و بههیچ وجه مسئلهای دینی نخواهد بود، خصوصا آنکه با تغییر قانونی که بر اساس آن مفهوم محاربه به روند قضائی ایران وارد شده است، عملا این فرصت بهوجود آمده است تا قضات دادگاه انقلاب، هر مخالفی را با تهدید مرگ سرکوب کنند.
ج. اهمیت کالبدشکافی قدرت
در بعد دیگر ماجرا میتوان رفتار تروریستی نیروهای امنیتی را مد نظر قرار داد که به استناد احکام فقهی، «حذف فیزیکی» مخالفان را بخشی از دستورات یک مقام دینی میدانند و آن را اجرایی میکنند. بازهم تاکید میکنم که مسئله من ارائه تعریف رحمانی یا مصلحتگرایانه از اسلام نیست، مسئله مهم این است که بدانیم، چنگاندازی حکومت به حذف دیگران بهواسطه احکام اسلامی، «من درآوردی» و بخصوص یک بدعت سیاسی است که تنها در چارچوب بازی با افکار عمومی اجرا میشود. من معتقدم این بازی سیاسی ریشه در تاکتیکهای موقتی جنگ بر سر قدرت نیست بلکه «فرهنگ کشتار سیاسی» است که از هنجارهای بنیادین امنیتی نظام سیاسی منشاء گرفته است. به این ترتیب آنچه در عرف سیاسی از آن به عنوان حکومت نامتعارف یاد میشوند، تنها بهشیوه عمل آن مرتبط نمیشود، بلکه دستورالعمل حکومتداری آن است و با تغییر مهرههای اجرائی و سیاسی در آن تغییری بهوجود نمیآید.
در این فرهنگ سیاسی حذف افراد، تنها راه کنار آمدن با مخالفان است، نحوه اجرای قتلهای زنجیرهای، پرونده قتلهای کهریزک، پرونده زهرا کاظمی، پرونده قتل نوید افکاری و روحالله زم، قتلهای زندانیان سیاسی در دهه شصت و یا قتلهای اخیر در زندان نشان میدهد «اصلاح نظام قضائی» راهکاری خطا برای دلخوش کردن به تغییر رویه در این سیستم سیاسی است، بلکه اراده معظمان جمهوری اسلامی بر این است که مخالفان حذف شوند.
د. اهمیت دیپلماتیک توقف ماشین کشتار
بعد چهارم تفکیک امر سیاسی از دینی در ماجرای اعدام این است که دستگاه دانش در غرب با توصیف مسئله به شکل دینی، بخش مهمی از مذاکرات خود با سیستم سیاسی را بر متوقف ساختن اعدام متمرکز میکند، نه بر متوقف کردن ماشین کشتار و به همین دلیل است که میبینیم موضوع حذف جمع کثیری از نخبگان جامعه ایران به عنوان مسئله داخلی ایران قلمداد میشود. حال پرسشی که مطرح میشود این است که در مقابل این موضوع چه میتوان کرد.
پاسخ این سوال در برداشت غربیها از حقوق بشر است، آنها حقوق بشر را موضوع داخلی میدانند در حالی که عمومیت حقوق بشر و مخصوصا تسری رفتار حذفی به خارج از کشور چه در چارچوب ترور و چه در چارچوب بنیادگرایی نشان میدهد، این مسئله بههیچ وجه داخلی نبوده و نیست. خوب که بنگریم، میبینیم برای توجیه تمام رفتارهای سیاسی ماشین کشتار (و نه حکمرانی) در ایران، نزد دستگاههای دیپلماتیک غربی روایتهایی وجود دارد که بیشتر از همه توسط نظام دانش غربیها ساخته شده است و با وجود تکنسینهای توجیهتراشی مانند ظریف این موارد از موضوع بحث و مذاکرات قدرتها در مورد ایران کنار گذاشته میشود. اگر بدانیم با تغییر روایتهای ساخته شده از این کشتارها میتوان چه جنبهای از حساسیت افکار عمومی غرب را درگیر کنیم، آنوقت میتوان امیدوار بود که رفتار حاکمان غربی نیز تغییر کند.
بهعنوان مثال نگاهی به موج مهاجرتهای ایرانیها در اروپا و آمریکا میتواند نشان دهد که رفتار حذفی سیستم تا چه حد بار اضافه به اقتصاد این کشورها تحمیل میکند، یا اینکه سرکوب خشونتبار دورهای مردم ایران به افزایش قیمت حاملهای انرژی انجامیده است. پیشنهاد من این است که بهجای مصروف کردن وقت خود برای «مسئله سازی» برای حکومت از طریق تاکید بر حقوق بشر، روایتهای توجیه این ماشین کشتار توسط تیمی از نخبگان کشف و مورد بررسی قرار گیرد و این مهم در یک دیالوگ مستمر سیاسی با رسانهها تبیین و بررسی قرار گیرد، قطعا مردم کشورهای مانند کشورهای اروپایی اگر بدانند چه حجم وسیعی از مالیات آنها صرف این میشود که به پناهندگان ایرانی پرداخت شود، شاید آن وقت دیگر به این راحتی توجیهاتی مانند «عدم مداخله در امور داخلی» ایران را قبول نخواهند کند. بهطور مشخص پیشنهاد من این است که اپوزیسیون نهادی را تاسیس کند که وظیفه آن «مطالعات اقتصادی توجیه فرهنگ کشتار در ایران توسط سیستمهای حکومتی غربی» است.