- شهیر شهید ثالث
آیتالله خامنهای از زمان به دست گرفتن قدرت بهعنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران همواره با سیاست “مذاکره به منظور تنشزدائی با آمریکا” مخالفت کرده و این سیاست را به دولتهای مختلف تحمیل نموده است. وی مشخصا تلاشهای سه دولت میانهرو، یعنی دولتهای اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، و حسن روحانی را برای تنش زدائی با آمریکا به شکست کشانید.
این به این معنا نیست که حکومت ایران در “مذاکرات پنهانی و مقطعی با اهداف مشخص” برای تامین منافع خود با آمریکا شرکت نکرده است. از جمله زلمای خلیلزاد در کتاب خاطرات خود با عنوان “فرستاده” (The Envoy) از مذاکرات محرمانه خود با نمایندگان ایران بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، در خصوص حمله به افغانستان، و در سال ۲۰۰۳ پیش از حمله به عراق (در این مورد با جواد ظریف) به منظور هماهنگی بین دو حکومت پرده بر میدارد. اما همکاری حکومت ایران با آمریکا در این دو مورد به منظور باز کردن باب دوستی و رفع تنش با آمریکا نبوده است. در واقع، آمریکا دو دشمن حکومت ایران را در شرق و غرب کشور بدون هیچ هزینهای برای جمهوری اسلامی از میان برداشت. بهخصوص با از میان رفتن صدام حسین، راه بسط نفوذ حکومت ایران در عراق به کمک نیروهای نیابتی شیعه و از آنجا به سمت سوریه و نتیجتا دسترسی آسانتر به لبنان باز شد.
گروهی از متخصصان مسائل ایران، هم ایرانی و هم آمریکائی، به پیشنهاد حکومت ایران برای صلح جامع با آمریکا، در چارچوب یک “معامله بزرگ” (Grand Bargain) اشاره کرده و استدلال میکنند که حکومت ایران گام بزرگی برای آشتی برداشت که با سردی از سوی دولت آمریکا روبرو شد. پیشنهاد مزبور در ۴ ماه مه سال ۲۰۰۳ (۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۲) بر روی کاغذ بدون سربرگ توسط آقای تیم گولدیمن سفیر وقت سویس در تهران به وزارت خارجه آمریکا فکس شد. پیشنهاد، توسط آقای صادق خرازی سفیر وقت ایران در فرانسه و تیم گولدیمن تهیه شده بود و به گزارش نیویورک تایمز آقای جواد ظریف آنرا ویرایش کرده بود. گولدیمن یک نامه شامل توضیحات خودش را نیز ضمیمه پیشنهاد میکند. در آن نامه از قول آقای صادق خرازی میگوید که موضوع با “رهبر” در میان گذاشته شده و وی “با ۸۵ تا ۹۰ درصد پیشنهاد موافق است”.
در کتاب مشترک نویسنده این سطور با آقای حسین موسویان، که در زمان تهیه پیشنهاد مزبور وی معاون دبیر شورایعالی امنیت ملی حسن روحانی بوده، شرح کامل ماجرا و اینکه پیشنهاد مزبور چگونه شکل گرفته به تفصیل آمده است (در اینجا به نسخه اصلی که به انگلیسی در آمریکا منتشر شد استناد میشود). بههر جهت، علیرغم توضیح گولدیمن، آقای موسویان بهطور قاطع اینکه آقای خامنهای در جریان این پیشنهاد بوده را رد کرده و میگوید: “طبق مذاکراتی که من با آقایان خاتمی، روحانی و کمال خرازی وزیر امور خارجه داشتم، همگی اعتقاد راسخ داشتند که تا زمانی که آمادگی از سوی آمریکا مشاهده نشده ما نباید موضوع را با آیتالله خامنهای در میان بگذاریم. … ما میدانستیم که اگر آیتالله خامنهای از موضوع مطلع شود خواهد گفت با این اقدام باعث خواهید شد که آمریکائیها پیشنهاد شما را رد کنند، [سپس] موضوع را علنی کنند و بار دیگر شما را تحقیر کنند”.
یکی از دلایلی که آمریکائیها بعید میدانستهاند که ادعاهای گولدیمن حقیقت داشته باشد (چه امکان داشته مطالبی را بطور غیرواقعی از صادق خرازی نقل کرده باشد و چه خود صادق خرازی مطالبی غیرواقعی را به او منتقل کرده باشد) این است که در سال ۲۰۰۳ آقای ظریف، نماینده وقت ایران در سازمان ملل با زلمای خلیلزاد و رایان کراکر که متصدی امور آمریکا در افغانستان بود در پاریس و ژنو جلسه داشته است و هرگز بحثی از آمادگی حکومت ایران برای رسیدن به یک صلح جامع مطرح نشده است. آمریکائیها تاکید میکنند که درست یک روز قبل از دریافت فکس گولدیمن، خلیلزاد با ظریف ملاقات میکند اما هرگز سخنی از آمادگی حکومت ایران برای صلح با آمریکا مطرح نمیشود. البته مخالفان این استدلال میگویند ظریف موضوع را مطرح نکرده چون قرار نبوده مسئله رسمی شود و در صورت علنی شدن جای انکار از سوی حکومت باقی بماند. در هر حال آقای موسویان مسئله آگاهی آقای خامنهای را بر اساس گفته آقایان خاتمی، روحانی و کمال خرازی رد میکند.
موضوع قابل ذکر دیگر این است که آیتالله خامنهای تنها یک هفته بعد از ارسال فکس در جمع دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی میگوید: “بعضی کسان صحبت میکنند که فرصتها را از دست ندهیم. من نمیدانم مقصود آنها از فرصت چیست. فرصتی که در این موقعیت زمانی به هدر میرود، چه فرصتی است؟ فرصت تسلیم شدن در مقابل امریکاست؟ این فرصت است؟ … تسلیم شدن به معنای تسلیم کردن کشور و ملت است؛ به معنای مسلّط کردن دشمن بر سرنوشت یک ملت است؛ مگر کسی حقّ این کار را دارد؟”
فراموش نباید کرد که آقای خامنهای از اولین روزهای به دست گرفتن قدرت مخالف تنشزدائی و مذاکره با آمریکا بوده است. رهبر تازه انتخاب شده جمهوری اسلامی، در اردیبهشت ۱۳۶۹ میگوید: “[مسئولین بروند] با همۀ دولتها ارتباط داشته باشند لیکن منطقۀ ممنوعهای وجود دارد که از آن منطقه ی ممنوعه، نباید تجاوز کنند. … ما هیچ به دنبال مذاکره با آمریکا نیستیم … من با مذاکره با آمریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی بدون اجازۀ من، امکان ندارد چنین کاری بکند”. چنانکه پیشتر نیز گفته شد آقای خامنهای با مذاکره به قصد آشتی و رفع تنش با آمریکا مخالف بوده است وگرنه در موارد مقطعی و در جائی که منافع حکومت ایران تامین میشده، از جمله در مورد مسئله هستهای که منجر به توافق برجام شد، آقای خامنهای حاضر به “نرمش قهرمانانه” نیز بوده است.
با پیش آمدن مذاکرات هستهای که منجر به جلسات طولانی تک به تک بین جواد ظریف و جان کری وزیر امور خارجه وقت آمریکا شد، بسیاری از ناظران روابط ایران و آمریکا امیدوار شدند که پس از حل مسئله هستهای باب حل دیگر زمینههای مناقشه بین دو حکومت باز شود. این خوشبینی بیدلیل نبود. آقای خامنهای در جریان مذاکرات در موضعگیری بیسابقهای در سال ۱۳۹۴ گفت: این مذاکراتی که دارد انجام میگیرد ، که بخشی از آن هم مذاکرهی با طرفهای آمریکایی است، فقط در موضوع هستهای است؛ فقط. … حالا، این تجربهای خواهد شد. اگر طرف مقابل از کجتابیهای معمولی خودش دست برداشت، این یک تجربهای برای ما میشود که خیلی خب، پس میشود در یک موضوع دیگر هم با اینها مذاکره کرد”.
اما موضعگیری آقای خامنهای پس از توافق هستهای نظر واقعی ایشان را در رابطه با تنشزدائی با آمریکا برای بسیاری که در نتیجه گفته آقای خامنهای به بهبود شرایط امیدوار شده بودند، برملا کرد. به این تاریخها توجه کنید:
- توافق هسته ای در روز ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵ به سر انجام رسید
- تاریخ پذیرش توافق (Adoption date) و رسمیت یافتن آن از سوی همه طرفها ۱۸ اکتبر ۲۰۱۵ بوده است
- آقای خامنهای در تاریخ ۷ اکتبر، یعنی ۱۱ روز پیش از پذیرش و رسمیت یافتن توافق از سوی طرفهای درگیر اعلام میکند “مذاکره با آمریکا ممنوع است”.
بهعبارت دیگر آقای خامنهای فرصت نداد که توافق رسمیت پیدا کند چه رسد به اینکه اجازه دهد مشخص شود طرف مقابل از کجتابیهای معمولی خودش “در عمل” دست بر میدارد که یک تجربهای شود که “پس میشود در یک موضوع دیگر هم با اینها مذاکره کرد”. آقای خامنهای حتی صبر نکرد که مشخص شود آیا آمریکای دوران اوباما تحریمها را بر میدارد یا نه.
آقای خامنهای در سخنرانی که پیشتر به آن اشاره شد در جمع دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی نقشه راه رابطه ایران و آمریکا را چنین به تصویر میکشد که تضاد بین حکومت ایران و آمریکا بنیادی و حل نشدنی است و “بدیهی است بین اینها (ایران و آمریکا) تضاد و چالش، یک امر قهری و حتمی و اجتنابناپذیر است”. سپاه پاسداران نیز تاکید میکند که “مشکل آمریکا با ایران یک مشکل ایدئولوژیک، بنیادین و موجودیتی است که از طریق مذاکره و مصالحه و سازش هم حل و فصل نمیشود. جمهوری اسلامی ایران براساس آموزههای دینی، قرآنی و اسلامی در پی برپایی تمدن نوین اسلامی است؛ تمدنی که باید مقدمه پدیدهای به نام «ظهور» باشد؛ موضوعی که برای آمریکا که یک دولت استکباری و سلطهطلب است، تحت هیچ شرایطی قابل پذیرش نیست”.
در واقع، با توجه به تمایل مصرانه هسته اصلی قدرت در ایران به سیاست “نه به مذاکره، نه به تنشزدائی با آمریکا” انتظار کاهش تنش و درگیری بین حکومت ایران و آمریکا امری تخیلی است. دقیقا به همین دلیل، برجام توافقی ناپایدار است. چرا؟ چون وقتی دو حکومت در یک تضاد آنتاگونیستی و غیرقابل حل با یکدیگر بهسر ببرند، در چندین جبهه با هم درگیر باشند، مذاکره و تنشزدائی هم نکنند، سادهانگارانه است که تصور شود یک توافق بین آنان پایدار بماند. درگیریهائی که حکومت ایران با آمریکا در عرصههای مختلف دارد، که مهمترین آنها مسئله اسرائیل، تامین مالی و ارسال اسلحه به حزبالله لبنان، و برنامه هستهای است، باعث میشود که اگر هیلاری کلینتون هم بهجای دونالد ترامپ انتخاب شده بود، به احتمال قوی ما امروز با یک توافق هستهای لرزان روبرو باشیم. با سیاست پایدار “نه به مذاکره، نه به تنشزدائی” که حکومت ایران در پیش گرفته، حتی اگر دولت جو بایدن هم با دولت محافظهکار رئیسی به توافق برسد، بعد از گذشت دو سه سال باز شاهد از هم پاشیدن برجام خواهیم بود.
اما چرا جناح رادیکال در ایران به رهبری آقای خامنهای بر دشمنی با آمریکا اینگونه اصرار و پافشاری میکند؟ منظور سپاه از اینکه درگیری حکومت ایران با آمریکا موجودیتی است چیست؟ در نوشتهای دیگر به این موضوع خواهیم پرداخت.
