- شانیسه پیلهرودی
در سال ۱۳۰۶ صادق هدایت که خود گیاهخوار بود، کتابی نوشت با عنوان فواید گیاهخواری و فصل چهارم آن را به تاریخ گیاهخواری اختصاص دارد. در این فصل هدایت با جدیت و با آوردن نقلقولها و نظریاتی از اساتیدی چون بوردو، فویه و هئر عنوان میکند که انسان در طول تاریخ فرگشت همچون عموزادههای خود یعنی میمونها گیاهخوار بوده است. گرچه صادق هدایت امروز زنده نیست تا بداند که پنداشت او در اینباره اشتباه بوده است. امروزه بر اساس نظریات توبیاس لشر و دیوید باس که بر روی نظریهی فرگشت کار میکنند، با بررسی مینای دندان فسیلهای انسانی و تأثیر ویتامین ب۱۲ به این نتیجه رسیدهاند که انسان در طول تاریخ همهچیزخوار بوده و گوشتخواری بر فرگشت انسان و آنچه امروز به عنوان انسان میشناسیم، نقش بهسزایی داشته است.
هدایت در کنار نامداران تاریخ دنیا از جمله فیثاغورث، سقراط و پلوتارک، از زرتشت و مغان ایران، ابوعلیسینا، ناصرخسرو و مولوی به عنوان گیاهخواران تاریخ نام میبرد. همچنین در جای دیگری میگوید؛ «ایرانیان باستان از پلیدی و آلودگی خوراک حیوانی پرهیز میکردند… دو قانونگذاری که پس از زرتشت آمدند، مزدک و مانی مانند بوداییان خوردن گوشت را قدغن می نمایند.» از نگارههای مرتبط با میترائیسم میتوان نتیجه گرفت که نیاکان ایرانی ما برای میترا، گاو قربانی میکردند. همچنین اثبات گیاهخوار بودن زرتشت و مغان بسیار سخت است. زیرا در اوستای جدید ازجمله یشتها مانند آبان یشت و مهریشت، به قربانی کردن هزاران گاو و گوسفند پرداخته شده. البته گفتهی بسیاری از زبانشناسان و متفکران، یشتها در واقع؛ تعالیم پیشازرتشتی است که توسط مغان به زبان اوستایی نوشته شده. بنابر این برخلاف گفتهی هدایت، مغان اگرچه خود به گوشت لب نمیزدند، اما گاو و گوسفند را برای ایزدانی چون مهر و آناهیتا قربانی میکردند. البته تعالیم زرتشت در جهت خودداری از آسیب رساندن به حیوانات، خصوصا چهارپایان اهلی است. او قربانی گیاهی همچون اسپند و کندر را جایگزین قربانی چهارپایان میکند و امروزه زرتشتیان در چهار روز از هر ماهِ زرتشتی، گیاهخواری میکنند. در سنت گاهشماری زرتشتی هر روز یک نام دارد و مربوط به یک امشاسپند است. چهار روزی که زرتشتیان در آن گیاهخواری میکنند، «نَبُر» نام دارد، به عبارتی کشتن و بریدن سر حیوانات و خوردن آنها در این چهار روز منع شده است. این چهار روز به ترتیب روزهای بهمن، ماه، گوش و رام هستند.
کورش نیکنام موبد و نمایندهی سابق زرتشتیان در مجلس، دربارهی تاریخ این آیین در سایت خود چنین گفته است: «درسرودهای زرتشت چنین پیشنهادی نیامده است. پس این یک رفتار دینی زرتشتی نیست. زرتشت تنها در بندی از گاتها به جمشید، پسر ویونگهان اشاره میکند که درپایان روزگار خود دچار سرافکندگی و اندوه شده است. در شاهنامه نیز جمشید نخستین کسی است که گوشت خوردن را به مردم آموخته و فره ایزدی از او برداشته شده است. شاید این دو اشاره باهم پیوندی داشته باشند. به هر روی در فرهنگ قراردادی زرتشتیان در این چهار روز کشتاری برای جانوران نبوده و خوراکیهای گوشتی نیز تهیه نمیگردد. درجایی نیامده که از چه زمانی و چگونه پدیدار شده است. باید باورداشته باشیم که خوردن گوشت زیاد بر بدن آسیب وارد میکند وکشتار زیاد آنان نیز نسل آنان را دچار نابودی میسازد. از نگاهی دیگر به جانوران نیز باید مهربانی روا داشت. به همین روی در قراداد آیینی مانند گاهنبارها برسفره «شیر» و «تخم مرغ» میگذارند تا به فرآوردههای حیوانی ارج گذاشته باشند. روز وهمن (بهمن) که به معنای نیکاندیشی است، آغازگر روزهای «نَبُر» و نخوردن گوشت است.»
بیشتر زرتشتیان در این چهار روز از غذاهای گوشتی پرهیز میکنند. اما برخی از آنان در این چهار روز «ماهی» مصرف میکنند. چون ماهی از آب گرفته میشود و به اصطلاح برای خوردنش نیازی به خونریختن و بریدن سر نیست. پس در واقع میتوان گفت که زرتشتیان در این چهار روز تنها از خوردن گوشت قرمز و مرغ منع شده و مشکلی برای مصرف گوشت ماهی ندارند.
امروزه دیگر پژوهشگران، دین مانی را در ادامهی دین زرتشت نمیدانند. به گفتهی شروو زبانشناس و مانویشناس شهیر؛ شالودهی کیش مانوی بیشتر به تعالیم مسیحی نزدیک است. اما آیا مانی و یا مانویان گیاهخوار بودند؟ مانی بنا به گفته خودش پزشکی است از بابِلزمین. پدرش شاهزادهی اشکانی و مادرش از خاندان کمرسگان بود و کیش او در گسترهی جادهی ابریشم از غرب تا شرق را فرا گرفته بود. از آسیای صغیر و امپراتوری روم شرقی به فرانسه و غرب راه پیدا کرد. در شرق نیز تا چین را فرا گرفت. پیروان او را مانوی میخوانند. تعالیم مانی براساس آزادی نور از ظلمت و زندان تن انسان است. تمامی حیوانات و تمامی کیهان هستی از ظلمت و گوشت تنِ دیوان ساخته شده است. در مانویت مرتبهای از انسانهای برگزیده بودند که متفاوت از سایر عوام یا نیوشاگان زندگی میکردند. این افراد به برگزیدگان معروف بودند که پس از مرگ رستگار میشدند. برای آنها بسیاری از کامجوییهای دنیا از جمله ازدواج ممنوع بود. دکتر اسماعیلپور مطلق در کتاب اسطورهی آفرینش در کیش مانوی میگوید؛ گزیدگان به سبب رعایت سه مُهر و فرامین تطهیر، نمایندگان زمینی برای نجات نورِ دربند به شمار میرفتند. منظور از سه مهر، یک مهر بَر دهان که شامل پرهیز از سخن زشت، منع خوردن گوشت و منع آشامیدن شراب است. دوم مهر بر دست است که اعمال خشونت آمیز و خونریز را برای دینآور ممنوع میکند. آنها حتی حق شکستن شاخه و یا کشتن حشرات و هیچ جانداری را نداشتند. و سوم مهر بر سینه یا آغوش است. که این مهر آمیزش جنسی و فرزندآوری را برایشان ممنوع کرده است. نیوشاگان نیز این سه مهر را رعایت میکردند. ولی میتوانستند به شرط آنکه حیوان را خود ذبح نکرده باشند، کمی گوشت بخورند و یکبار نیز ازدواج کنند. مانی کیش خود را مکاشفهی دو بُن نور و ظلمت خوانده است. از نظر او هر آنچه که مربوط به جهان مادی است از تن دیوان و منشأ آن شرارت و ظلمت است. نبرد میان نور و ظلمت اسطوره و باوری قوی میان مانویان بود. تنها روح است که ذرهای از نور را در خود دارد. در تفکر او؛ نور موجود در جان گیاهان از میزان نوری که در جان انسانها و حیوانات است، بیشتر است.
بنابر تعالیم مانی، شاید بتوان دین او و خود او را نخستین گیاهخوار شناخته شده و نامی ایرانی دانست. و نیز گروهی از پیروان او نیز که شامل برگزیدگان بودند، همانند او گیاهخوار بودند و پس از مرگ رستگار میشدند.
مری بویس زبانشناس و زرتشتیشناس مشهور دربارهی مزدک چنین میگوید؛ مزدک بامدادان آموزههایش را از یک آموزگار دینی قدیمیتر وام گرفته بود. دینی را تبلیغ میکرد که در ظاهر مدیون مانویت بود. آموزههای او ویژگیهای تارکِ دنیاییِ آموزههای مانی را داشت و البته مهربانانه و اخلاقی هم بود. انسان نه بُکشد و نه گوشت بخورد. بلکه با همه مهربان و آزادمنش باشد و با عشق برادرانه در این دنیا به برتری نور بر تاریکی کمک کند.
از شیوهی زندگی ایرانیان، سنتهای سبزهگذاری در ستونهای تختجمشید، دشتهای پهناوری که کشاورزی را از خاورمیانه به سایر دنیا صادر کرد، طبقهی کشاورزان و واژههای آشپزخانه و آش، میتوان چنین نتیجه گرفت که اشتغال مردم ایران در کشاورزی و پرورش گیاهان و همچنین استفادهی بیشتر از حبوبات، برنج و گندم به نسبت گوشت، بخش مهمی از زندگی یک ایرانی را از دیرباز رقم زده است. همچنین دینآورانی چون مانی و فلسفهی زندگی او به ما متذکر میشوند که گیاهخواری همیشه در ایران اهمیت داشته، حتی اگر فلسفهی آن حفظ جان موجودات باشد و نه از باب سلامت جسم. اما برگردیم به ابتدای سخن و هدایت! افسوس که عمرش آنقدر کوتاه بود که نتوانست در گذر زمان، رد یا تأیید برخی نظریاتش را در میان متون پژوهشی و علمی ببیند و بخواند!