زهرا درّی

دانشگاه برزخ

  •  زهرا درّی

    اینجا کلاس برزخ جدیده
    رنگ تمام مُرده‌ها پریده

    عرب، عجم، ترک و بلوچ و لاتین
    راست و چپ و بالا و زیر و پایین

    پیر و جوون، اما همه مذکر
    ایرانیاش، تمامشون مجرد

    فرشته اومد با دوبال توری
    لپاش گلی، ناز و گو گور مگوری

    گف به همه: “خوش اومدید به برزخ
    اینجا هم آتش داره، هم آب یخ

    در این کلاسی که دارید اقامت
    مبانی ِ برزخ ِ تا قیامت

    ارائه می‌شه تا مگر بتونید
    تابلوهای هدایتو بخونید

    با خوندن تابلوهای هدایت
    رد می‌شین از رو پل، زهی سعادت!”

    گف پیرمردی که: “قبولی می‌دن؟!
    مثل زمین مدرک پولی می‌دن؟

    تو دنیا کنکور می‌دادم تو هر سال
    رد می شدم، لبم می‌زد یه تبخال!

    یه تیکه بیسکویت می‌دادن که من هم
    به خاطرش تو امتحان می‌رفتم

    اونقده تبخال زدم و پکوندم
    تا خودمو به این طرف رسوندم!”

    گف یه نفر: “مدرکو ول کن عمو!
    سوالهای خوب و اساسی بگو

    مدرک و پست و این چیزا تو برزخ
    فایده نداره پیرمرد بدبخ…!”

    که ناگهان یه روح دندون طلا
    به راه مستقیم رسید به اونجا

    گف یه نفر: “بازم داریم مکافات
    اینجا نیا ارواح خاک بابات!

    تو دنیا ما هرطرف می‌رفتیم
    حتی اگه آخر صف می‌رفتیم

    یکی از اینها خودنمایی می‌کرد
    برای نسل ما خدایی می‌کرد

    اگر نظر می‌دادی در سیاست
    فوری می‌بردنت توی حراست

    موسیقی و واسه همیشه کشتن
    سینما را از توی گیشه کشتن

    فکرای باز و پر فروغ و بستن
    تو برزخم مهره‌ی کاری هستن؟!

    آخ نکنه استاد بینش اینه؟
    مسئول فُرمای گزینش اینه؟!

    فرشته گف: “نه! اون هم از مُرده هاس
    همین حالا جون داده، بچه ملاس!

    اونم میاد این آخرا می شینه
    مفهوم زیبای عدالت اینه”

    گف یه نفر به حضرت فرشته:
    گرممه، من زیاد شُُدُم برشته

    از آب یخ به مُ می‌دید یه لیوان
    به حرمت بِچِه‌های آبادان؟”!

    به جای اون فرشته‌هه یه آقا
    گف به طرف: “بذار واسه مبادا

    ولک نخور آب و بکن صبوری
    هرکسی آب خورده می‌خواد یه حوری!

    توقعت زیاد می‌شه به سرعت
    مثال نرخ سود بانک دولت!”

    تا عربه شنید مکالماتُ
    بحث و کشوند به سمت مومناتُ!

    با شادی گف: “وقتی که ما می‌میریم
    تو برزخم می‌شه که زن بگیریم؟!”

    یک پسر ریش بزی قد دراز
    با کفن فانتزی یقه باز

    گف به عرب: “چن تا گرفتی شرعی
    چاهار تا اصلی، هفل هشتا فرعی

    بسه بابا چقد می‌خوای زن و حور؟
    دیگه تموم شد اومدی توی گور!”

    گف عربه: “چشت در اد! می‌تونم
    اَنا واسه اِمرَاَت آویزونم

    اَلَم تَرَ… نمی‌دونی … چه کَیفَ؟!
    مونث و نمی‌ولم که حَیفَ!

    مومنهُ المحسنهُ الکریمه
    حلیمهُ الحفیظهُ الحکیمه!”

    گف پسر ریش بز فوق العاده:
    “یه واحد تنظیم خانواده!

    اگر که پاس می‌کردی توی دنیا
    جون نمی‌دادی تو برای زنها”

    گف عربه: ” برو بمیر قمپزی!
    عقده‌ای مجرد ریش بزی!

    اََحَبُ الاَعمالِ من ازدواجه
    مشکل تو نداشتن مزاجه!”

    یهو زنی سفید و آمریکایی
    از کریدور، با موهای طلایی

    چشمکی زد تا عربه ولو شد
    عرب می‌دونه که عرب چطو شد!

    داد زد و گف: ” اَحسَنَهُم جمالش!
    برزخ و اعمالم‌ و بی‌خیالش!”

    مثل کدو از روی نیمکت افتاد
    انگاری بی‌جنبه دوباره جون داد
    ***
    فرشته‌هه اخماشو توی هم کرد
    نگاهی کرد به اون همه مُرده مَرد!

    گف که: ” چقد بی‌ادبین شماها
    یه ف می‌گم شما می‌رید کجاها؟!

    این بابا آب می‌خواد اگه بذارید
    رحم و مروت ز چه رو ندارید؟!”

    گف یه نفر که تیپ و ظاهری داشت
    واسه خودش استیل شاعری داشت:

    “فرشته‌ها زنن، زنا فرشته
    رو سر در سینماها نوشته

    واسه شما بحث می‌کنن جماعت
    چی کار دارن به برزخ و قیامت؟!

    این عرب و ندیدی که ول افتاد؟
    چون که چشاش به روی خوشگل افتاد

    مردای رو زمین که زن ذلیلن
    تمامشون بچه‌ی یک قبیلن

    درسته که مُردن و جون ندارن
    فک می‌کنی قلب و زبون ندارن؟

    زنده باشن یا وقتی در مماتن
    تمامشون عاشق و مبتلاتن!

    وقتی هم عزرائیلو می‌پذیرن
    به خاطر فزشته‌ها می‌میرن!”

    فرشته گف: “مردای هم قبیله!
    پاشید برید، کلاستون تعطیله

    اینجا کسی نکرده مجبورتون
    یالله همه برید توی گورتون!”

    زهرا دری ( پاییز) نویسنده، شاعر و طنز پرداز ایرانی است. زهرا دُرّی در شعر طنز، تقریباً در تمام زمینه‌ها مخصوصاً طنز اجتماعی فعالیت دارد. وی در آبان سال ۱۳۵۹ در اصفهان زاده شده است. او کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دارد و تا کنون ۳۸ کتاب شعر و غالبا طنز برای کودکان و بزرگسالان منتشر کرده است. 

     

     

درباره‌ی persisnews

persisnews

همچنین ببینید

ایرج پزشکزاد از نگاه ابراهیم نبوی

 ایرج پزشک‌زاد  نویسنده شناخته‌شده معاصر ایرانی، در ۹۴ سالگی در لس‌آنجلس آمریکا درگذشت.  

کلاهی بر سر آزادی

 بکتاش آبتین شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است که …

تصاویر به خاکسپاری بکتاش آبتین

شاعر و فیلمساز زندانی که در زندان دچار بیماری کرونا شد و به دلیل عدم …

قصه‌ام از کجا شروع شده؟

 سید مهدی موسوی شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است …

ده شغل خطرناک در ایران و آمریکا

طنز: ابراهیم نبوی به نوشته یک منبع قابل اعتماد، ما به این منبع اعتماد داریم …

شاه توت

 سابیر هاکا شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است که …

عاصی شو و برهم بریز اضلاع دنیا را

 پویا خازنی اسکویی شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است …

تلاش جمهوری اسلامی برای افزایش جمعیت و چالش ناباروری

در حالی که جمهوری اسلامی ایران تمام تمرکز خود را بر افزایش زاد و ولد …

به من گلوله بزن!… صبر کن که جان بدهم

 جواد کاظمینی   شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است …

سومین نامزد رئیسی وزیر آموزش و پرورش شد

پس از گذشته چندین ماه از انتخاب دولت جدید و پس از دوبار رد وزرای …

برای علیرضا رضایی و ابوالفضل زرویی نصرآباد

علیرضای من این دو سالی که رفتی خیلی سخت گذشت، از همه بدتر این که …

من چوب کبریتی که توی سطل آشغالم

 اسماعیل شهیدی شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است که …

یک طنز تلخ در وسط باغ میوه‌ام

 وحید نجفی شعر اعتراض امروز ایران، یک ستون ثابت روزانه در نشریه پرسیس است که …

بحث مجلس در مورد نگهداری پلنگ و کروکودیل در آپارتمان

چالش‌ها پیرامون نگهداری حیوانات خانگی همچنان ادامه دارد و در شرایطی که وضعیت اقتصادی مردم …

دیشب احمد خوانساری به خانه ما آمد

داستان کوتاه: ابراهیم نبوی   ساعت نه شب بود که احمد خوانساری سراغم آمد. از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *