آیتالله خامنهای در مراسم اربعین امسال که چند روزی از آن میگذرد چنین گفت: « شما دانشجویان عزیز که میوه دل ملت و امید واقعی کشور هستید با اهمیت دادن به مسئله تبیین حقایق، هر کدام مانند چراغی اطراف خود را روشن و ابهامزدایی کنید… البته اصل قطعی در قضیه جهاد تبیین و بازگویی حقایق، استفاده از شیوههای اخلاقی و بیان مسائل همراه با منطق، متانت، عقلانیت کامل و استفاده از عواطف انسانی، و پرهیز از دشنام، تهمت، دروغ و فریبکاری در مواجهه با افکار عمومی است.»
این اظهارات گویای نکات مهمی است که نشان از واقعیات مهمی در بدنه حکومت، بخصوص در میان نیروهای حامی رهبری دارد.
یک، جمهوری اسلامی با واقعیت مهمی به نام فروپاشی مواجه است، این فروپاشی مراحلی چند را شامل میشود. در مرحله نخست « فروپاشی اجتماعی» به عنوان یک واقعیت اجتماعی چند سالی است که آغاز شده و به نظر میرسد روزبهروز عمیقتر و جدیتر میشود.
نشانههای این فروپاشی کاهش همبستگی اجتماعی، به هم ریختن بنیان خانواده، افزایش بیهنجاری، افزایش آسیبهای اجتماعی در حوزه اعتیاد، بحران جنسی و افزایش فحشا و افزایش جرم و جنایت است. در مرحلهای دیگر « فروپاشی اقتصادی» در حال وقوع است، کاهش ارزش پول، افزایش بیکاری و گسترش فقر و کاهش قدرت خرید خانوارها و منفی شدن رشد اقتصادی نشان از تعمیق شدید فروپاشی اقتصادی دارد.
این دو واقعه البته در کوتاه مدت موجب فروپاشی یا سقوط حکومت نمیشود، اما با یکدست شدن حکومت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ که در جریان آن قدرت قوه مجریه به شدت کاهش یافته و بخش بزرگی از نیروهای حامی حکومت از قدرت و نهادهای آن بیرون رانده شدهاند، زمینه فروپاشی سیاسی را فراهم میکند.
دو، روی کار آمدن ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری ناتوان، با کابینهای ناتوانتر از رئیس جمهور خود نشانهای از فروپاشی سیاسی است، حضور یک گروه بیتجربه دیپلمات در وزارت خارجه، حضور گروهی تکنوکرات که صرفا از مشخصات قابل اعتماد برای رهبری برخوردارند، مانند مخبر و زاکانی در جایگاههای مهمی مانند معاونت اول ریاست جمهوری و شهرداری تهران، نشان میدهد که حکومت با کارتهای ضعیفی به قمار سرنوشت زندگی و مرگ خودش میرود.
وضعیت در دو قوه دیگر نیز بسیار بدتر است، در قوه مقننه ریاست باقر قالیباف به عنوان یک مفسد اقتصادی و ریاست محسنی اژهای در ریاست قوه قضائیه که اطرافش انبوهی از نیروهای فاسد قرار دارند، نشان میدهد که حکومت دچار انزوای خودخواستهای شده است که پارانویای رهبری آن را به کل نظام تحمیل کرده است. ریاست جمهوری رئیسی بخش کوچکی از نیروهای بسیار وفادار به حکومت را در جایگاههای مهم نشانده، اما بخشهای بزرگی از نیروهای درونی نظام را از حکومت بیرون رانده است.
اولین ثمره این وضعیت کاهش قدرت بهرهبرداری حکومت از بوروکراتهای مجرب و تکنوکراتهای ورزیده است. حاصل اینکه سه قوه اصلی جمهوری اسلامی در اختیار رهبری قرار گرفته است، رهبری که هر روز در خود حکومت منزویتر و منزویتر میشود.
سه، وضعیت کنونی قوه مجریه بیشباهت به آغاز دوران احمدینژاد نیست، ضمن اینکه خود حکومت هم وسوسه دولت سوم احمدی نژاد را دارد، با این تفاوت که احمدی نژاد در هنگام روی کار آمدنش صندوقی پر از پول، و فروش نفت صد میلیارد دلاری در سال را در اختیار داشت، و همه اشتباهاتش را میتوانست با حسابی پر از پول بپوشاند. اما دولت رئیسی صندوقی خالی دارد و هیچ منبعی برای تامین بودجه در اختیار ندارد و امکانی هم برای کسب درآمد نفتی یا هر نوع صادراتی در اختیار ندارد.
ترکیب دولت دوم روحانی و دولت ترامپ اقتصاد ایران را کاملا با بحران مواجه کرد، بحرانی که هیچ نشانه امیدی برای حل شدنش نیست. خامنهای که ۱۶ سال مسئولیت حکومت را به گردن رقبای اصلاح طلب یا اعتدالگرای خود انداخته بود، حالا در یکی از بدترین موقعیتهای اقتصادی کشور، به جای سوگیری به طرف همگرایی درون حکومتی از واگرایی و بیرون راندن نیروهای درون حکومتی رفته و وضعیتی کمابیش شبیه دوران پس از شهریور ۱۳۵۷ محمدرضا شاه پهلوی یافته است.
چهار، همزمان با فروپاشی اجتماعی و اقتصادی و انزوای خارجی ایران و انزوای داخلی رهبری، جمهوری اسلامی علاوه بر اصلاح طلبان، اعتدالگرایان و اصولگرایان میانهرو( که در انتخابات ۱۴۰۰ از حکومت رانده شدند)، هم نیروهای دیپلماسی و هم نیروی میدان را از دست داده است. کشته شدن حاج قاسم سلیمانی، چهگوارای جمهوری اسلامی در دوران ترامپ، ضربه مهلکی را به سد دفاعی جمهوری اسلامی که با جنگهای نیابتی امنیت ایران را تامین میکرد، و برای حکومت طرفدارانی را نیز پوشش میداد، وارد کرده است. سپاه قدس بدون قاسم سلیمانی شوخی مسخرهای بیش برای امنیت منطقهای جمهوری اسلامی نیست.
قاسم سلیمانی فقط یک فرمانده نظامی نبود، بلکه یک شخصیت کاریزماتیک نظامی در منطقه خاورمیانه( از غزه و لبنان گرفته تا یمن و عراق و افغانستان) بود. همزمان با از میان رفتن او که شخصیت دوم نظام محسوب میگشت، کابوس طالبان، بحران با پاکستان، بحران با جمهوری آذربایجان و ترکیه و کردستان عراق( با دخالت اسرائیل) در حال حاضر، جمهوری اسلامی را در محاصره همسایگانی قرار داده است که یا به سوی دشمنی با حکومت جهت گرفتهاند، یا رابطه دوستانهای با ایران ندارند.
ایران قصد نزدیک شدن به عربستان سعودی را دارد، اما رابطه با عربستان سعودی بدون برقراری ارتباط میان ایران و آمریکا و بدون اعاده برجام اگر نه غیرممکن، بلکه دشوار است. همه این مسائل ایران را بیش از پیش به سوی فروپاشی سیاسی پیش میبرد.
پنج، پایان ایدئولوژی: اظهارات خامنهای در اربعین که در نخستین فراز این نوشته آمد، نشانگر احساس خطر رهبر جمهوری اسلامی از ریزش نیروهای حکومت و طرفداران رهبر است. آیتالله خامنهای گویی تازه « پیام انقلاب» انتخابات ۱۴۰۰ را شنیده و دریافته که اگر ۲۹ میلیون رای دهنده به حسن روحانی که از نیروهای وفادار به رهبری و معتدل بود، به کمتر از ۲.۵ میلیون رای عبدالناصر همتی کاهش یافت، و کاهش میزان مشارکت به کمتر از ۴۸ درصد، در واقع مقدمهای جدی برای رفتن به سوی فروپاشی سیاسی کشور است.
تکیه کردن حکومت به دولتی مافیایی که شخص دوم آن محمد مخبر همه نشانههای یک نیروی فاسد و پر از مشکل را دارد و تبدیل نیروهای اصلاح طلب و اعتدالگرا و حتی بخشهای مهمی از نیروهای اصولگرای میانهرو به منتقدین کل حاکمیت که در رسانههای اجتماعی مانند توئیتر و کلابهاوس میتوان نشانههای آن را دید، نشان از پایان عصر ایدئولوژی جمهوری اسلامی دارد. حکومتی که زمانی تکیه بر شانههای مراجع تقلید و روحانیونی ریشهدار داشت، اکنون پایگاه ایدئولوژیک خود را بر شانههای لمپن مداحانی قرار داده که نه تنها توانایی پیشبرد بار سنگین حمل یک دیکتاتوری پوسیده را ندارد.