سیاست هنر ممکن کردن تامین منافع، پیشبرد برنامهها و آرمانها و اهداف بخشهای مجزای جوامع است. اما اجرای هر آرمان، هدف و برنامهای در هر زمانی عملی نیست؛ و تامین منافع متنوع و گاه متضاد هر بخشی از جامعه در هر زمانی ممکن نیست.
به قول مرحوم عمران صلاحی طنزپرداز معاصر «حالا حکایت ماست». یا باید گفت که حالا حکایت بخشهایی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران است.
بخشهایی از اپوزیسیون که ساکن خارج کشور هستند به دنبال رهبری کردن جنبش معترضان به حکومت از واشینگتن و لندن و پاریس و استکهلم هستند. در صورتی که چنین امری فعلا نه ممکن است نه محتمل. اولا چون معترضان در داخل فعلا اعتماد کافی به فعالانی ندارند که از نظر آنان دستشان از درک و حس واقعی درد و رنج ملموس روزانه داخلکشوریها کوتاه است. ثانیا نه فعلا رهبر کارسیماتیک و فرهمندی مثل آقای خمینی در صحنه هست نه هیچ ائتلافی بخش وسیعی از معترضان را به خود جذب کرده است.
در چنین شرایطی نقشآفرینی فعالان و تشکلهای اپوزیسیون خارج از ایران تنها میتواند تنها در حد حمایت از فعالان و تشکلها و جنبشهای اعتراضی در داخلی کشور باشد. چون تجربه پیامدهای حمله نظامی به افغانستان، عراق، لیبی و سوریه بر همگان واضح و مبرهن کرده است که آبی از راه حمله نظامی به ایران برای ایرانیان گرم نمیشود. ضمنا اینک حتی برای آمریکا هم ثابت شده است که استراتژی موردنظر مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ (یعنی وادار کردن بخشی از مردم به ریختن به خیابان در نتیجه اعمال فشار حداکثری و تحریم نفتی علیه جمهوری اسلامی ایران) غیرموثر بوده است.
از کارهای غیرعملی که بگذریم، بخشهای مختلف اپوزیسیون تنها در شرایطی میتوانند طرحی نو در اندازند که نیازهای «همافزایی» را به دیده بگیرند. مهمترین لوازم این همافزایی تعهد داشتن به این یا آن راهبرد تغییر است. اپوزیسیون بر اساس پیگیری دو استراتژی متنافر و گاه متضاد به دو بخش تقسیم میشود:
۱. استراتژی تغییر از راه اصلاح ساختاری و استحاله
۲.استراتژی تغییر از راه انقلاب و سرنگونی
هم استراتژی اصلاح و استحاله و هم استراتژی انقلاب و سرنگونی حامیانی در میان اسلاگرایان، ملیون، چپها و شاهدوستان دارد. به عبارت دیگر، با گذشتن بیش از چهار دهه از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، اتحاد عمل بر مبنای این هویتهای جداگانه سیاسی سر نمیگیرد. این یعنی، محور اتحاد استراتژیهای جداگانه است؛ استراتژیهای جداگانهای که این عده از اسلامگرایان، آن تعداد از ملیون و آن شمار دیگر از چپها و طیفی دیگر از شاهدوستان را برای همکاری گرد هم میآورند.
بنابراین و به این شکل بخشهایی از اپوزیسیون که در داخل هستند میتوانند جداگانه، در یکی از دو مسیر نامبرده در بالا، برای تعیین جزئیات هدف و تاکتیکهای قابل پیشبینی در کوتاهمدت و حتیالمقدور میانمدت، تعریف و تدقیق برنامه ایجابی و مطالبات و خواستهای مثبت و سازماندهی و تشکلهایی تلاش کنند. حامیان هریک از دو بخش اپوزیسیون در خارج از کشور هم میتوانند در هماهنگی با طیف مورد حمایت در داخل، بهترین راههای پشتیبانی را پیدا کنند.
میماند دو نکته:
یکی این که به دلیل ناکارآمد یا کمتاثیر بودن ائتلافهایی که در گذشته شکل گرفتهاند، این ائتلافها بسیاری از معترضان و بخش معترض و تحولخواه شهروندان ایران را سرخورده و نومید کردهاند. (بعضی از خبرسازترین این ائتلافها طی ۴ دهه اخیر عبارتند از: «شورای ملی مقاومت»، «اتحاد جمهوریخواهان ایران»، «جنبش راه سبز»، «جنبش سکولاردموکراسی ایران»، «اتحاد برای دموکراسی در ایران»، «شورای ملی ایران» و «شورای مدیریت گذار»).
بنابراین مناسبترین نوع همبستگی میان فعالان دو راهبرد جداگانه اپوزیسیون در خارج از ایران، احتمالا، نه ائتلاف، بلکه «اتحاد عمل» بر سر «اقدامات مشخص» است. مثلا:
۱.برگزاری تظاهرات با هدف رفع محدودیت انواع فعالیت سیاسی و مدنی آزادیخواهانه، مسالمتآمیز در مسیر پیشرفت و توسعه سیاسی و تثبیت حاکمیت ملی و خواست پایان دادن به حبس، شکنجه، اعدام فعالان سیاسی و مدنی در صد تا دویست پایتخت و کلانشهر کشورهای دیگر جهان در مقابل دفترهای نمایندگی جمهوری اسلامی ایران، سازمان ملل و نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر که بیشترین تعداد از هر دو گرایش اصلاحگرا و سرنگونیخواه را گرد هم میآورد؛
۲.برگزاری تظاهرات همزمان علیه تحریمهای نفتی و غیرهوشمند در صد تا دویست پایتخت و کلانشهر کشورهای دیگر که فقط حامیان استراتژی اصلاحگرایان و استحالهطلبان (و بخشی از گذارگرایان و عبورطلبان) را جذب میکند؛*
و
۳.لابی کردن در پارلمانها و سنای کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه و عمدتا غربی برای افزایش تحریمها و اعمال فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران که بخش قابل اعتنایی از سرنگونیخواهان (و بعضی گذارگرایان و عبورطلبان) را جلب میکند.
اینگونه اقدامات مشخص و آکسیونهای تبلیغی معین که به سرعت میتواند بر روی شبکههای اجتماعی منتشر شود تا تلاش دو گرایش متمایز اپوزیسیون اصلاحگرا وانقلابی داخلی را تقویت و نور امید را در دل شهروندان و معترضان همسو با دو استراتژی روشن کند. این اقدامات مشخص همچنین میتواند زمینهساز آشنایی نزدیک و چهره به چهره فعالان سیاسی ساکن خارج از کشور شود و سبب شکلگیری حداقل اعتماد لازم برای زمینهسازی کارهای بزرگتر مثل تشکیل ائتلافهای پایدار، امیدبخش و در نتیجه کارساز و موثر.
*میتوان با اطمینان کافی ادعا کرد که بخش اصلی دود سیاست فشار حداکثری و تحریم نفتی علیه جمهوری اسلامی ایران در چشم شهروندان ایران رفته است. وبا همین درجه از قاطعیت میتوان گفت که سیاست تحریم و اعمال فشار حداکثری، بیشترین میزان سرکوبی، خمودگی و یاس را برای شهروندان تحولخواه و انقلابی به بار آورده و در عوض بیشترین میزان سود را به کاسبان داخلی و حکومتی تحریم و مرتبطان با آنها رسانده است. علاوه بر این میتوان افزود، در حالی که بازندگان اصلی سیاست اعمال تحریم و فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران، طبقه متوسطِ یقهسفید و حقوقبگیر بهویژه کارگران یقهآبی و کمدرآمدترین اقشار و لایههای طبقاتی جامعه بودهاند، کشورهای غربی و شرقی توسعه یافته و در حال توسعه خارجی – از جمله همسایگان ایران – هریک به نوبه و سهم خود از این سیاست سود بردهاند. بگذارید در پایان این زیرنویس تاکید کنم که باور به این ارزیابی آخر من از نتایج سیاست فشار حداکثری و تحریمهای فلجکننده برای قبول فرضها و نتیجهگیریهای مقاله بالا لازم نیست.
نویسنده کیه ؟
در آغاز مقاله زده.
https://persisnews.com/author/katuzian/
درود چه قدر خوشحالم که پس از مدت ها انتظار بالاخره مقاله ای از جنابعالی رادریافت کنم جناب پرهام نه میخواهم که تملق گوباشم و نه انتظاری برای پست و مقام وووباشم بنابراین آن چه عرض می کنم واقعیت است بنده هم درتلویزیون پارس بیننده برنامه شمابودم و هم ازجناب شاهین فاتحی که به تصوربنده نامی مستعار است توصیف شمارا شنیده ام وصددرصدبانظرشماموافقم ودرپایان عرایضم ایران روبه ویرانی نیاز به یک رضاشاه کبیر داردوفقط به محدودیت آخوندها اکتفا نکنددین بی دین مذهب بی مذهب آرزو،دارم مؤفق و کامیاب باشید مهین جاسبی ملقب به مهین بانو