چند سال پیش در دانشگاه بوخوم آلمان با پژوهشگری اسراییلی همصحبت شدم که اسراییلی بودنش باعث شد پرسشهایی که سالها تمایل داشتم با یک اسراییلی رو در رو در میان بگذارم مطرح کنم.
از جمله مساله عربهای اسراییلی که به نوعی با دو حوزه مطالعه من یعنی اسراییل و مسایل قومی در پیوند بود.از او پرسیدم راهحل اسراییل برای مهار چالش هویتی عربهای اسراییل چیست و آیا این مساله اسراییل را به کام جنگ داخلی نمیبرد؟ او توضیح داد که اسراییل یک دموکراسی بزرگ و بینظیر در خاورمیانه و جهان است و برخلاف سایر کشورهای دیکتاتوری خاورمیانه از جمله ایران که به سرکوب گروههای قومی و مذهبی خود میپردازند ما در چارچوب دموکراسی به حقوق آنها توجه میکنیم و میتوانند از تمام حقوق به عنوان شهروند بهرهمند باشند.البته من در پاسخ گفتم که مساله عربهای اسراییل هرچقدر هم با بنیانهای دموکراتیک-جدای از موارد تبعیضهای قانونی- مهار شود اما به دلیل همپیوندی آنها با فلسطینیهای ساکن غزه و کرانه باختری اسراییل دستکم با پتانسیل بروز چیزی شبیه جنگ داخلی کوتاهمدت رو به روست.آن هم در سرزمینی که تراکم جمعیتی بالا و عمق ژیوپلیتیک اندک دارد.بااین مقدمه تمایل دارم به بهانه جنگ یازدهروزه غزه و درگیریهای خشونتآمیز میان یهودیان و عربهای اسراییلی، در این نوشتار به این پرسش پاسخ دهم که آیا در اسراییل جنگ داخلی بلندمدت آغاز خواهد شد؟
جنگ اسراییل و حماس: بازنمایی دوقطبی جامعه یهودی و عربی اسراییل
جنگ یازدهروزه اسراییل و حماس روز جمعه سی و یکم اردیبهشت به پایان رسید اما جلوههایی از جنگ داخلی و دوقطبی شدن بخش مهمی از جامعه عربها و یهودیان ساکن اسراییل را نیز به نمایش گذاشت. پس از آغاز این جنگ و به تبع آن بروز درگیری و ناآرامی شهروندان عرب اسرائیل در همدلی با فلسطینیهای غزه، دولت اسراییل در شهر لود، در نزدیکی تل آویو، وضعیت فوق العاده اعلام کرد که این اولین بار از هزار و نهصد شصد و شش بود که دولت اسرائیل در مناطق عرب نشین این کشور وضعیت فوقالعاده اعلام کرد. در برخی شهرها عربها اماکن و اموال یهودیان را آتش زدند و گروهایی از مردان یهودی در خیابانها مردان عرب را تا سرحد مرگ کتک زدند و خشونت میان یهودیان راستگرا و ملیگرایان افراطی با شهروندان عرب اسراییل از جمله در شهرهای لود، اورشلیم (بیتالمقدس)، حیفا، طبریه، عکا و بئرشبع گسترش یافت. رسانههای اسراییلی جنگ خیابانی یهودیان و اعراب را بحرانی خطرناکتر از جنگ کشورشان با سازمانهای فلسطینی نامیدند و رویون ریولین، رییسجمهور اسراییل نیز نسبت به درگرفتن یک جنگ داخلی هشدار داد..
جمعیت غیریهودی اسرائیل، که بیشترشان عرب هستند، از یکصد و پنجاه و شش هزار تن در سال هزارو نهصد چهل و نه(چهارده درصد کل جمعیت) به حدود یک میلیون و هشتصد هزار نفر امروزی (بیش از بیست و سه درصد کل جمعیت بیش از نه میلیون نفری اسراییل) افزایش یافته است. این جمعیت به گروههای مختلف دینی و قومی تقسیم می شود که بخش اعظم آن (شانزده ممیز دو دهم درصد از کل جمعیت) را اعراب مسلمان تشکیل می دهند و شمار مسیحیان عرب دو ممیز یک درصد از کل جمعیت است. دروزیها اسرائیل از نظر تعداد در مقام سوم در میان گروههای غیر یهودی اسرائیل قرار دارند و شمار آنان به یک ممیز چهار دهم درصد کل جمعیت میرسد و سه ممیز چهار دهم درصد بقیه را پیروان ادیان دیگر تشکیل میدهند.
عربهای اسراییل: شدت تبعیض قومی-مذهبی و محرومیت نسبی
تئودور هرتسل بنیانگذار صیونیسم سیاسی، در کتاب خود «کشور یهود» نوشته اسرائیل باید به عنوان یک کشور یهودی تاسیس شود زیرا تقریبا هر ملتی دارای کشور مستقل خود بوده و در آزادی زندگی میکند و تنها یهودیان هستند که مدت دو هزار سال در سرزمین های مختلف جهان آواره بودهاند و اکنون باید به خاک پدری بازگردند و حکومت مستقل خویش را از نو پایهگذاری کنند. منشور استقلال اسرائیل که سال هزار نهصد و چهل و هشت همزمان با اعلام استقلال اسراییل امضا شد و رسما منتشر شده، با اعلام یهودی بودن اسراییل تاکید کرده همه شهروندان اسرائیلی، چه یهودی و عرب، در جامعه ای آزاد خواهند زیست و از حقوق مساوی برخوردار خواهند بود. سازمان ملل نیز اسرائیل را به عنوان تنها کشور یهودی جهان شناسایی کرده است.
سال دو هزار و هجده پارلمان اسراییل قانون دولت-ملت را به تصویب رساند که مطابق آن زبان عربی موقعیت خود به عنوان یک زبان رسمی در کنار زبان عبری را از دست داد و اعلام شد که حق تعیین سرنوشت ملی “منحصر به یهودیان” است.بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسراییل نیز در این مورد گفته بود: «اسراییل کشوری برای تمام شهروندانش نیست.مطابق قانون پایه ملیت که به تصویب رساندیم اسراییل دولت-ملت مردم یهودی است». این موضوع خشم عربهای اسراییل را برانگیخت و دوقطبی جامعه اسراییل را به طور عریان در سطح سیاسی به نمایش گذاشت. البته سازمانهای بینالمللی از جمله عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر نیز در مورد تبعیض علیه عربهای اسراییلی گزارش دادهاند.
اما حق تعیین سرنوتش چیست و چرا اسراییل در اقدامی قانونی عربهای کشور خود را از چنین حقی محروم کرد؟
اصل حق تعیین سرنوشت برای ملتها از اصول اساسی حقوق بینالملل است که بنا بر سازمان ملل متحد به عنوان مرجع تفسیر هنجارهای منشور الزامآور است. این اصل اظهار میدارد که در احترام به اصل حقوق برابر و منصفانه فرصتها ملتها حق دارند حاکمیت و وضعیت سیاسی بینالمللی خود را بدون هر گونه اجبار یا مداخله خارجی برگزینند.در واقع اسراییل با این قانون مصوب پارلمان خود در تضاد با سازمان ملل علیه حقوق بنیادین جمعیت عرب خود به عنوان اقلیت قومی-مذهبی اقدام کرده و احساس محرومیت نسبی و احساس غیریت و شهروند درجه دوم بودن را میان جمعیت عرب تشدید میکند.دقیقا روندهای گتویی شدن جامعه افزایش مییابد و در مقابل یکپارچهسازی هویتی مسیری معکوس طی خواهد کرد. در حال حاضر یک هویت ملی مشترک که مورد شناسایی شهروندان عرب و یهودی اسرائیل باشد وجود ندارد.به عنوان نمونه، ارتش اسرائیل نقشی اساسی در جامعه و هویت این کشور دارد و به رغم اجباری بودن خدمت سربازی برای تمامی شهروندان یهودی اما برای اعراب معافیت از خدمت در نظر گرفته شده است که این مساله نشان از بیاعتمادی از وفاداری اعراب به اسراییل در برابر فلسطینیهای غزه و کرانه باختری است..
شهروندان عرب اسرائیل میگویند دولت در سلب مالکیت زمینهای متعلق به آنان دست دارد و مقامات دولتی را متهم میکنند که در اختصاص بودجه دولتی، مرتبا علیه آنان تبعیض قایل میشوند.همچنین قوانین شهروندی اسرائیل برای یهودیان بدون توجه به اینکه از کجا آمدهاند حق دریافت تابعیت و گذرنامه اسرائیلی قایل شده اما فلسطینیانی که از این سرزمین مهاجرت کرده یا اخراج شدهاند و فرزندان آنان در صورت بازگشت این حق را ندارند..
در سطح جهانی و در روندهای کلی توجه به امور قومی-مذهبی، دو رویکرد کلی وجود دارد: نخست رویکردی که به حفظ تنوع
فرهنگی اهمیت میدهد و از آن حمایت میکند و دوم رویکردی که ایده یک دولت، یک ملت و یک زبان و بیتوجهی به تنوع فرهنگی همچنان برایش جذاب است. اسراییل با این اقدام خود در دسته دوم قرار گرفته است و عملا مبنای دولت-ملت یهودی را در دستورکار قرار داده و هویت قومی-مذهبی یعنی مسلمان عرب را نادیده گرفته است. نگاهی به گسلهای قومی-مذهبی کشورهای کثیرالمله گویای ابعاد بحرانساز چنین رویکردی را هویدا میکند. تقریبا هیچ کشوری بصورت کامل از لحاظ فرهنگی یک شکل نیست و بیش از دو سوم کشورهای جهان حداقل یک گروه اقلیت قومی یا مذهبی دارند که ترکیب ده درصدی جمعیت آن کشور را تشکیل میدهد. در حالی که اعلامیه جهانی یونسکو در مورد تنوع فرهنگی سال دو هزار و یک به صورت روشن در ماده۴خود بیان میکند حمایت و دفاع از تنوع فرهنگی یک امر اخلاقی و از کرامت انسانی هم جداناپذیر است.
برآورد استراتژیک وضعیت موجود
روابط میان اعراب و یهودیان اسراییل به دلیل هویت قومی-مذهبی متفاوت و بههمپیوستگی هویتی آنها با فلسطینیهای ساکن غزه و کرانه باختری با چالشهایی رو به رو بوده و جنگهای اخیر میان اسراییل و غزه بر ابعاد شعلهور شدن هویتخواهی و همدلی آنها با فلسطینیها افزوده است. در مقابل روندهای موجود نشان میدهد احساسات ملیگرایانه به ویژه میان یهودیان افراطی افزایش یافته است. به رغم همزیستی ظاهرا مسالمتآمیز دو جمعیت یهودی و غیریهودی اسرائیل و عدم وجود تبعیضهای قانونی علیه عربها میتوان در عمل به وجود شکافهای اجتماعی و سیاسی میان آنها در زندگی روزمره و مرزبندیها پی برد و وجود این شکاف و تنش عمدتا پنهان حتی با ظهور نسلهای دوم و سوم عربها ترمیم نشده و کافی است تحولی خشونتآمیز در غزه و کرانه باختری زبانههای آتش زیر خاکستر را به رخ کسانی بکشاند که وجود چنین چالش هویتی را انکار میکند. بسیاری از عربهای اسراییلی خود را فلسطینی با شهروندی اسراییل یا خیلی ساده خود را فلسطینی میدانند. تظاهرات هر ساله بخش مهمی از آنها در همدلی با فلسطینیها در روز موسوم به نکبت نشان از تداوم این هویتخواهی است. همزمانی این تظاهرات با جشن روز استقلال اسراییل تجلی وجود یک غیریت عریان در بافتار جمعیتی اسراییل است. چسبندگی هویتی فلسطینیها که به لحاظ قومی-مذهبی به همپیوستگی آن به وسعت جهان اسلام و جهان عرب است اکنون فراتر از مساله غزه و کرانه باختری به ابرچالشی تبدیل شده که مقامات اسراییلی به حساسیت آن اذعان کردهاند. زیرا این ابرچالش قومی-مذهبی در عمق استراتژیک و در بافتار اجتماعی-سیاسی اسراییل خفته است. داشتن روابطی اقتصادی، مدنی و سیاسی میان عربها و یهودیان صرفا یک بعد از راهحل چندبعدی است و بعد پیوندهای اجتماعی قومی حلقه مفقوده این روابط است.
بسیاری از اعراب نسل اول و دوم اسراییل دوران پساهزار و نهصد و چهل و هشت در بحثهای مربوط به ابراز هویت فلسطینی محافظهکارانه عمل میکنند اما نسل سوم بیپرواتر از هویت ملی فلسطینی خود سخن میگویند.احزاب سیاسی عربی نیز چنین رویکردی دارند و چنین گفتمانی در موضعگیریهای عربهای عضو پارلمان اسراییل مشهود است
به طور کلی در صورت عدم اقدام جدی دولت اسراییل در ترمیم شکافهای اجتماعی در آینده احتمال اینکه تنشهای کرانه باختری و غزه به راحتی ثبات اجتماعی اسراییل را بر هم بزند بسیار است. جریانهای افراطی یهودی نیز با مشاهده همدلی عربهای اسراییل با فلسطینیهای غزه و کرانه باختری بر اقدامات تبعیضآمیز و خشونتآمیز خود خواهند افزود و این مساله به روندی مسلط تبدیل خواهد شد. در مقابل عربهای اسراییل هم پیوستگی خود برای ایجاد سدی اجتماعی برای محافظت از خود و اقدام متقابل را افزایش خواهند داد و این پیوستگی به خارج از مرزهای اسراییل به منظور کسب حمایت خارجی گرایش پیدا خواهد کرد.حادثه محله شیخ جراح نشان داد که مدیریت ناموثر اسراییل میتواند به جنگی گسترده تبدیل شود که شهروندان عرب اسراییلی را به بخشی از مساله امنیت ملی تبدیل کند..
در پاسخ به پرسش این نوشتار که آیا در اسراییل جنگ داخلی بلندمدت آغاز خواهد شد؟ باید گفت با توجه به اینکه اسراییل تراکم جمعیتی بالا و عمق ژیوپلیتیک اندکی دارد فعال شدن گسلهای قومی-مذهبی شهروندان عرب در کوتاهمدت با بروز درگیری در کرانه باختری و غزه میتواند به جنگهای داخلی کمشدت بیانجامد که مدیریت آن برای اسراییل بسیار دشوار خواهد بود.این مساله یعنی باز شدن جبههای ضد امنیت ملی در داخل بافت جمعیتی آسیبپذیر اسراییل.اما اینکه آیا این جنگ داخلی بلندمدت میشود یا خیر به شرایط و عواملی داخلی از جمله بر هم خوردن بیشتر توازن جمعیتی به نفع اعراب اسراییلی و نیز قدرتمندتر شدن جبهههای ضداسراییلی از جمله در غزه کرانه باختری لبنان سوریه عراق و ایران بستگی خواهد داشت. در هر صورت توجه اسراییل به مسایل مرتبط با اقلیتهای قومی-مذهبی در مورد عربهای اسراییل میتواند پتانسیل بروز چنین سناریویی را در آینده کاهش دهد.